در ستایش مرگ
نویسنده:
ژوزه ساراماگو
مترجم:
شهریار وقفی پور
امتیاز دهید
✔️ روزی در کشوری مرگ تصمیم می گیرد که دیگر به سراغ آدم ها نرود و از روز اول ماه کسی در آن کشور فوت نمی کند . در ابتدا این خبر برای مردم هیجان انگیز است ولی بعد از مدتی متوجه مشکلات این شیوه زندگی می شوند و ....
از متن کتاب:
"و بعد انگار که زمان ایستاده باشد، هیچ اتفاقی نیفتاد. وضع ملکه مادر نه بهتر شد، نه رو به وخامت گذاشت. ملکه مادر بین مرگ و زندگی معلق مانده بود و تن نحیفش درست لبه زندگی تکان تکان می خورد و هر لحظه ممکن بود به آن سمت دیگر برود، لیکن با طنابی باریک به این سمت محکم شده بود، طنابی که از روی هوسی نامعلوم، مرگ نگهش داشته بود، چرا که جز مرگ چه کس دیگری می توانست طناب را نگه دارد. آن روز هم گذشت و آن روز، چنان که اول قصه هم گفتیم، هیچ کس نمرد."
هیچ چیز همیشه بی نقص نیست ، چرا که دوشادوش آن ها که می خندند ، همیشه دیگرانی هستند که زار بزنند .
آدم نباید در استفاده از کلمات ، مته به خشخاش بگذارد ، چرا که کلمات نیز ، مثل خود ما آدم ها ، در افکارشان تجدید نظر می کنند .
همیشه اولین شکست سخت ترین شکست است ، بعدش به آن عادت می کنیم .
بیشتر
از متن کتاب:
"و بعد انگار که زمان ایستاده باشد، هیچ اتفاقی نیفتاد. وضع ملکه مادر نه بهتر شد، نه رو به وخامت گذاشت. ملکه مادر بین مرگ و زندگی معلق مانده بود و تن نحیفش درست لبه زندگی تکان تکان می خورد و هر لحظه ممکن بود به آن سمت دیگر برود، لیکن با طنابی باریک به این سمت محکم شده بود، طنابی که از روی هوسی نامعلوم، مرگ نگهش داشته بود، چرا که جز مرگ چه کس دیگری می توانست طناب را نگه دارد. آن روز هم گذشت و آن روز، چنان که اول قصه هم گفتیم، هیچ کس نمرد."
هیچ چیز همیشه بی نقص نیست ، چرا که دوشادوش آن ها که می خندند ، همیشه دیگرانی هستند که زار بزنند .
آدم نباید در استفاده از کلمات ، مته به خشخاش بگذارد ، چرا که کلمات نیز ، مثل خود ما آدم ها ، در افکارشان تجدید نظر می کنند .
همیشه اولین شکست سخت ترین شکست است ، بعدش به آن عادت می کنیم .
دیدگاههای کتاب الکترونیکی در ستایش مرگ
از این دوست عزیز تشکر میکنم اما این pdf ي كه قرار داديد خيلي خوندنش سخته يني بد اسكن شده دوستان اگر فایل بهتری دارن لطف کنن بذارن رو سایت پیشاپیش ممنون
اگه کسی می تونه برام ایمیل کنه
ممنون
.........................
[edit=aqanader]1391/12/26[/edit]
داستان از جایی شروع میشود که مرگ سراغ افراد یک سرزمین نمیرود و تا مدتی هیچ مرگی در محدوده جغرافیایی سرزمین مورد بحث گزارش نمیشود. این مساله با واکنشها و محاسبات تازهای همراه است. نگاه طنزآمیز نویسنده به دست و پا زدن انسانی که ناگهان پس از تاریخی سرشار از کلیشه نابودی و مرگ به بیمرگی دست یافته است؛ اما در این بیمرگی کاملا منفعل است، فضای جالبی در داستان میآفریند.
پس از مدتی مرگ تصمیم میگیرد به میان انسانها برگردد، از اینجا به بعد مرگ شخصیتی از شخصیتهای داستان میشود که با فرستادن نامههای بنفش رنگ، موعد مرگ انسانها را به اطلاع آنها میرساند. دوباره انسان منفعل به دست و پا میافتد و این بار شکل تازهای از تحیر انسان در وضعیت تازهای که در ایجاد آن دخالتی ندارد به چشم میآید.
نویسنده که با درازگوییهای گاه ملالآور همه چیز را موقعیت نهایی فراهم میکند، ناگهان مرگ را در وضعیت تازهای قرار میدهد، این بار مرگ منفعل میشود چرا که نامههای بنفش رنگ یکی از کسانی که موعد مرگش فرارسیده است، برگشت میخورد.
این شخص نه انسانی مهم، نه سیاستمداری برجسته و نه هنرمندی نامدار است، انسانی تنهاست که نوازندهای در ارکستر شهر است و تنها دلخوشیاش در زندگی آرام و خاموشش نوازندگی در اتاق موسیقی خانهاش است.
این نوازنده ـ نماد هنرمندی متواضع، بدون ادعا، بیآزار و رقیقالقلب ـ بدون آن که بداند اسطوره مرگ را به چالش کشیده است و مرگ برای این که رسواییاش را بپوشاند از سیمای کلیشهای، ذهنی و دور از دسترس خود خارج میشود و با سیمایی انسانی سعی در اغواگری از نوازنده برای گرفتن نامه بنفش دارد، اما سرانجام مرگ به زندگی انسانی دل میبندد و در آن سرزمین کسی نمیمیرد.
داستان به شکلی نهچندان آشکار موضوع ذهنیت و تاثیر کلیشههای ذهنی را بر زندگی بشر هدف گرفته است. مرگ دقیقا زمانی از یک بشر خلاق اما بیادعا شکست میخورد که از جایگاه خود به عنوان اسطورهای دستنیافتنی تنزل میکند و وارد فضای عینی میشود.
این تنزل درجه خودخواسته، حرکت از دایره ماورای ذهنی بشر به سمت محسوسات اوست و مرگ بدون این که خود بداند به دامی میافتد که نتیجه آن دست شستن از اقتدار و قدرت است.
شاید برای درک بهتر فضای داستان باید مجموعه دیدگاههای نظریهپردازان چپگرای غربی درباره اسطوره و تاثیرگذاری آن بر تحکیم قدرت بورژوازی را مطالعه کرد، اما این جا بحث بر سر توانایی نویسنده در انتقال دیدگاههای خود در فضای داستانی است که به نظر میرسد جدا از همه زیادهگوییهای نویسنده و نثری که حتی از ورای ترجمه گاه بیدلیل فاضلمآبانه مینماید، در این امر توفیق داشته است.
مترجم نیز سعی کرده است فضای داستان و نثر او را با تمام امکانات و حتی گاه بهرهمندی از برخی اصطلاحات و شوخطبعیهای روز منتقل کند، اما مشخص نیست عنوان کتاب «death with interruption» (مرگ با وقفه) به چه دلیلی در ستایش مرگ برگردان شده است؟
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
منبع: jamejamonline.ir/ آرش شفاعی
نبرد با اسطوره
«مرگ» چرا برای همه ما اینقدر مهم است؟ چرا هرجا پای فلسفهورزی، تفکر و اندیشههای ماورایی در میان است حضور مرگ اینچنین قاطع و محسوس است؟ اندیشه آنهایی که دیدگاهی کاملا مادی به دنیای پیرامون خود دارند، درباره این راز شگفت وجود چیست؟
اینها پرسشهایی است که برای همه انسانها ـ با نسبتهای متفاوت ـ پیش آمده است و بیشک آنانی که دغدغههای فکری عمیقتری داشتهاند، بیشتر به این مساله فکر کردهاند و درباره آن حرف زدهاند.
در عالم ادبیات نیز نویسندگان و شاعرانی بیش از هر چیز به مرگ و ماورای آن اندیشیدهاند که اندیشه برایشان جایگاهی بالاتر و والاتر داشته است. نمونه روشن آن، خیام، شاعر جهانی ایران است که تمامی آثار شعری به جای مانده از او پیرامون مساله مرگ، نیستی و نسبت میان حال و آیندهای است که بیشک فنا خواهد شد.
ژوزه ساراماگو، نویسنده فقید پرتغالی از جمله معدود هنرمندانی بود که در دوره ما میزیست و نوشتههایش بیش از آن که برآمده از دغدغههای مرسوم و معمول نویسندگان روز باشد، ترجمانی از دیدگاههای یک روشنفکر چپگرا با ویژگیهای خاص خود او بود.
«در ستایش مرگ» که اندک زمانی پس از انتشار در ایران به چاپ دوم رسیده است، یکی از آخرین آثار این نویسنده است که به واکاوی دیدگاههای او در آخرین سالهای حیات درباره زندگی و مرگ از دید انسانی چپگرا و ایدهآلیستی شکاک میپردازد.
ساراماگو که پیشتر با «کوری» شهرتی فراوان در میان جامعه کتابخوان ایرانی کسب کرده بود، در این کتاب نیز به سرنوشت مبهم انسان در روزگار کنونی و اختلاط مرزهای خیر و شر، مادیت و معنویت، بقا و فنا و بطلان دیالکتیکهای معمول در مکاتب روشنفکری چپ میپردازد.
رمان که فضای آخرالزمانی آن، بیمکانی و بیزمانی آن و بیمعنا بودن اعتبار اسمگذاریها و هویتبخشیهای مرسوم در آن نشانگر ادامه فضای کوری در ذهن نویسنده است، به حوادثی میپردازد که در یک کشور پادشاهی مشروطه در اثر توقف و سپس از سرگیری مرگ روی میدهد.
تردید بنده ی نظرات سخته و سنجیده ی تو ام. سایه ات مانا بر کتابناک
برهم زننده لذات
پراکنده کننده جماعات
اباد کننده قبور
ویران کننده قصور
بر انان تاخت
تعبیری که در هزاریک شب برای مرگ اورده است
تعدادی از دوستان پیشنهاد دادن که اگه نمیخواید کتابهای غیر قابل دانلود رو وردارین لااقل همه این کتابها رو در قسمت ویژه ای جمع کنین تا هر کسی که خواست به اون قسمت وارد بشه، فک نمیکنم این پیشنهاد ایرادی داشته باشه، اینطوری اعصابا هم به هم نمیریزه و تکلیف همه مشخص میشه.
اگرهم نمیخواید کاری بکنید اعلام کنید، سکوتتون آدمو عذاب میده...
دیگه نمیدونم چی بگم که شما رو به حرف بیارم!!
برا من پیغام لینک ناقص میده...
دوستان لطف کنید کتاب و برا من بفرستین...
.........................
ممنون
[edit=aqanader]1391/12/26[/edit]